النا عزیز مامان باباالنا عزیز مامان بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
رادین  مامان بابارادین مامان بابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات

النای من 10 ماهه شد

النا جونم ده ماه شد. ماه تولدش دورقمی شد هوراا مامان حسابی با چهار دست و پا خونه رو متر میکنی و من هر جا برم دنبالم میای دستت رو به جایی میگیری بلند میشه و میتونی همون طوری راه بری و چند روزی هم هست که دستتو ول میکنی و چند ثانیه ایی میایستی ...
17 مرداد 1394

النای گلم 9 ماهه شذ

النا جونم با کمی تاخیر 9 ماهگیت مبارک مامان جون خیلی بل شدی دیگه قشنگ چهار دست پا میری و از لوازم میگیری و میایستی  و چند قدم میری اینم از بستنی خوردنش یه روز خونه همکار بابا با اوای مهربان نیمه شب اوای مهربان توپاشو اورده بود النا بازی کنه النا عاشق قلمه انقده با حال میخوره گشنم میشه یک شب احیا ...
24 تير 1394

اولین رویش مروارید النا جون

مامانب دیروز متوجه شدم که دندونت جوانه زده در 8 ماه و 22 روزگی ان شالله مبارکت باشه مامانی. چند روز بود سرت داغ بود ولی تب نداشتی  و همش گوشتو میکشیدی و اب دهنت خیلی زیاد شده بود که دیروز بعد افطار متوجه شدم که دندونت جوانه زده جمعه 2 مرداد 94 به مناسبت روبش دندونت جشن گرفتیم که مامان حسابی خودت تو جشنت رقصیدی دست مهمونا هم درد نکنه برات سنگ تمام گذاشتن جشنو خونه مامان بزرگینا گرفتیم ...
7 تير 1394

دختر گلم 8 ماه شد

مامان جون 8ماهگیت مبارک گلم شروع 8 ماهگیت با سینه خیز رفتن شروع شد و در پایانش چهار دست و پا میرفتی و کمکم  سعی به ایستادن میکردی. 8 ماهگیت تو اردیبهشت ماه بودو هوای خوب برای گردش و ما چند جا رفتیم 20 اردیبهشت رفتیم جاده چالوس جشنواره لاله ها سه نفری چند روز بعدش هم با خانواده پدری رفتیم پیک نیک و اخر 8 ماهگیت هم رفتیم سمت سرعین و اردبیل که هوا خیلی گرم بود. اونجا هم با دختر دایی مامان و شوهرش رفتیم چه صفایی داره جاده چالوس منظره را نگاه مامان فکر کرد گوشنته نگو خوابش میومد غر میزد اینجا هم پیک نیک اخه ژستو نگاه النا و دختر عموی گلش ست کردن دختر عموش کچل کرده نگاه اسباب بازیا...
17 خرداد 1394

النای من 7 ماه شد

دختر گلم 7 ماهگیت مبارک دختر گلم دو 7 ماهگی کلی شیطون شده دیگه راحت میشینه البته گاهی اوقات میوفته. مامانی چند روز پیش تو نازنین زهرا مریض شدید و هر دوتاتون کلی ضعیف شدین. ...
16 ارديبهشت 1394

النای گلم 6 ماهه شد

دختر گلم نیم ساله شدنت مبارک گلم مامانی اولین عید و بهارت مبارک. اومدیو با اومدنت این بهار برام رنگ بوی دیگه ایی داشت. النا این نینی وبلاگ و جناب عالی سر ناسازگاری گذاشتین و حتی لب تاپ النا در پایان 6 ماهگی مامانی اینجا رفتیم خرید و حسابی قبلش گریه کردی و باعث شدی کارت بابایی گم بشه و به غیر چند دست لباس برای تو دست خال برگردیم یعنی اصل خریدو نتونستیم انجام بدیم و تو در اوج عصبانیت منو بابا میخندیدی النا بعد سال تحویل النا در سفر به همدان که تونستیم روز سوم عید برف ببینیم و از تو ماشین با تو عکس بندازیم النا خانم سوار اسباب بازی البته خاموش خدایا کی میشه خودش رو روشنش سوار بشه النا در باغ پرند...
15 فروردين 1394

النای من 5 ماهه شد

النای من 5 ماهه شد و 150 روزه ان شالله جشن 150سالگیت مامان مامانی تو 150 روزگیت گوشتم سوراخ کردیم ویه گوشواره نازم خریدیم برات راستی مامان رو بالش که بزاریمت غلط میزنی ولی رو زمین هنوز موفق نشدی   ...
15 اسفند 1393

دختر گلم با صدای بلند خندید

النا پیش باباش بود و من تو اشپز خونه داشت باباش باهاش بازی میکردو غلغلکش میداد که دیدم صدای قهقه اش میاد ظرفارو ول کردم اومدم پیششون دیدم واسه باباش ریسه ایی میره که نگو. مامان ان شالله همیشه  لبات خندون باشه
19 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد