النا عزیز مامان باباالنا عزیز مامان بابا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
رادین  مامان بابارادین مامان بابا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات

شروع هفته 31 و اغاز 8 ماهگی

سلام به گل دخترم مامانی 7 ماه که تو دلمی و حالا ماه 8 اغاز شده و دیگه واسه خودت خانمی شدی الان فقط باید تا میتونی خودتو تپلو کنی باشه مامانی. با شروع ماه هشتت ماشینمونو تحویل گرفتیم و تا یک ساعت دیگه با عمویینا میریم امامزاده زیارت. مامانی اتاقتو چیدیم و تختتو وصل کردیم روزی چند بار میرم و وسایلتو میبینم و قربون صدقشون میرم و تو رو تصور میکنم. ان شالله تا 10 روز دیگه مصادف با روز دخمل و میلاد حضرت معصومه برات جشن سیسمونی میگیریم تا یه سور و ساتی باشه واسه ورود دخمله نازم. به خاله ها قول میدم حتما بعد جشن عکسای اتاقت و تو وبلاگ بزارم در این هفته اندازه کودک شما به حدود 40 سانتی متر رسیده است. وزن او کمی بیشتر از 1360 گرم ا...
27 مرداد 1393

عید شما مبارک

سلام دخمل گلم عیدت مبارک باشه.البته با یه روز تاخیر مامانی پارسال یادش بخیر همچین روزی فهمیدیم که قرار عمویینا نینی دار بشن اونم بعد چند سال .خدا عیدشون را داد .خدا کنه امسال هم خدا عیدی خوبی بهشون بده و عموت یه کار خوب پیدا کنه. مامانی دیگه کارم از ماه و هفته شمردن گذشته و برای دیدنت روزهارو میشماریم. تقریبا 80 روز دیگه میایی بغلم ان شالله. راستی از اتاقت بگم که بازار شامیه واسه خودش خریداتو انجام دادیم و هر کدوم یه طرفه اما هنوز تختو کمدت وصل نکردیم انقده دوست دارم اتاقتو زودتر بچینم که خدا میداند. دخملم الان هفته 28 هستی ودر این هفته کودک شما 910 گرم وزن و 37.6 سانتی متر طول دارد. او می تواند چشمان خود را (که اکنون مژ...
8 مرداد 1393

هفته 26

سلام مامانی سلام عشقم سلام زندگی دخمل شیطونم قربون برم که حسابی مامانو با لگداش مهمون میکنه.مامان دیگه داره ماه 6 تموم میشه و سه ماهی دوم هم تموم میشه. میگن سه ماهیه دوم آسونترین قسمت بارداری و با شروع سه ماهی سوم سختیا شروع میشه ولی عیب نداره همش به لحظه دیدار در. اکنون وزن کودک شما کمی کمتر از 900 گرم و طول بدن او از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتی متر است. عصبهای گوش او در حال تکامل هستند که در نتیجه به صداهای مختلف بهتر پاسخ می دهد. ریه های او در حال رشد هستند و او با نفسهای کوچکش مقادیر کمی از مایع آمنیوتیک را تنفس می کند. این تمرین برای تولد او و هنگامی که می خواهد برای اولین بار با هوا تنفس کند بسیار مفید است در ا...
22 تير 1393

دوباره دیدمت

مامانی دیروز و پری روز حسابی مامانو ترسوندی.مجبور شدم برم دکتر .خانم دکتر منو حسابی ترسوند و یه سونو برای چکاپ داد که انجام دادم و آقای دکتری که سونو کرد گفت همه چی خوبه و مشکلی نیست و تو را بهم نشون داد که دستاتو برام تکون میدادی. به نظرم ناز اومدی عشقم از دیروز لحظه شماریم بیشتر شده برای دیدنت مامان خیلی دوست دارم ...
11 تير 1393

شروع هفته 24

سلام دخمل گلم مامانی اون تو چکار میکنی ها؟ حسابی مامانو لگد میزنیا. امروز 23 هفته هست که مهمون دل مامانی.الان دیگه موهاتم در اومده.اینو تو یه سایتی خوندم خدا کنه موهات زیاد باشه و خوشگل. دیگه برات بگم داریم خودمونو واسه اومدنت اماده میکنیم کلی لباس خوشگل برات خریدیم. تختو کمدتو سفارش دادیم به دایی من ولی یکم دودول شدیم.شاید بگم درست نکنه و امادشو میگیریم. اهاا راستی تا چند وقت دیگه دوباره ماشین دار میشیم. اینم از قدم دخمل نازمه اخه روزی که ثبت نام کردیم روزی بود که فهمیدم مهمون دلم شدی. دیروز دوست بابایی برات یه کادو اورد یه تاپ برای بازیت.همین دوست بابایی باعث شد یکم واسه تخت و کمدت دودول بشم مامانی. ...
6 تير 1393

نیمی از راه

سلام مامانی خوبی ان شالله لگدات که میگه خوبی ان شالله که همین طور هم هست. مامانی 20 هفته از بارداری به سلامتی گذشت یعنی نیمی از راه.به امید خب گذشتن 20 هفته ی بعدی و به سلامتی اومدنت تو بغل مامان و بابایی. امروز بابایی کلی قربون صدقت رفت.و همش میگه جیگرم چه طوره . فردا خانواده مامانی میان پیشمون و احتمالا با خاله هات یه صفایی به اتاقت بدن تا کمکم بریم خریدو اتاقتو آماده کنیم. شنبه هم وقت چکاپ دارم. فعلا مامان بره. از دوستای عزیزی که میان سرمیزنن بسیار سپاسگزارم. امااا یه گله گی داشتم از این که یادگاری برامون نمیزارید. ...
14 خرداد 1393

مامان اومده با کلی خبر

سلام دخمل گلم 5 اردیبهشت بابایی رفتیم که روی ماهتو ببینیم ولی... خانم دکتری که سونو میکرد نذاشت بابایی بیاد داخل و حتی از مانیتور به منم نشون نداد گفتم س دی بده حداقل تو خونه ببینیم گفت وقت ندارم خوب خدا را شکر همه چیز خوب بود دخملم و خانم دکتر گفت احتیاج به استراحت نداری ولی از اونجا مار گزیده از ریسمون سیاه سفید میترسه ما احتیاط پیشه کرده و کمتر کار میکنم. خبر بعدی مامانمینا (مامان بزرگینا) دارن به خونه جدید اسباب کشی میکنن. و خوشبختانه این خونه زیاد پله نداره و بزرگتر هم هست. خبر بعدی اینکه شروع به خریدت کردیم و دنبال یه سرویس تخت و کمد  خوشگل  هستم. لباسی که گفتم دختر خالم گرفته اوردم خونه اینم از ننه ق...
8 خرداد 1393

نگرانم کردی

سلام مامانی خوب تو این چند روز مامانو ترسوندی. دوشنبه ای حالم بد شد و مجبور شدم برم دکتر.اونجا دو سه نفر بودن که نینیشون سقط شده بود و دیر فهمیده بودن داشتم سکته میکردم انقدر صحبت کردن که گریه ام گرفت. خوشبختانه دکتر گفت چیزی نیست و بخاطر کار سنگینه. دیروز هم رفتم چکاپ ماهانه که همه چی خوب بود دکتر صدای قلبت گذاشت و با سونو سلامتیتو چک کرد ولی خودتو بهم نشون نداد و فقط گفت خوبی.
4 خرداد 1393

دخمل دخمله دخمل

سلام به روی دخمل نازمممم مامانی خیلی وقته بهت سر نزدم مامانی یادت اون روز گفتم دل درد دارم چند ساعت بعدش مامانیو حسابی ترسوندی جیگر و مجبور شدم برم سونو زودتر تاریخ مقرر تا ببینم حالت چطوره.که خدارا شکر حالت خوب بود و خانم دکتره گفت یه دخمل ناز تو راه دارم. ولی مامانی تو سونو معلوم شد که مامان باید استراحت کنه و به قول رفقا ما هم 10 روز کوچ کردیم رفتیم خونه مامان بزرگ .الان هم چند روز اومدم خونه ولی هنوز در استراحتم. راستی دخمل خاله من برات یه پیراهن ناز خریده دستش درد نکنه .راستی باید قول بدی بهش بگی خاله. چند روز دیگه قرار برم سونوگرافی تا روی ماهتو ببینم و وضعیت جات چک بشه. مامانی راستی یه چیز دیگه عصرا حسابی تکون میخ...
4 خرداد 1393

بابایی

سلام نینی نازم مامانی داری کم کم جا باز میکنی و باعث دل درد مامان میشه. از یک طرف هم این آلرژی باعث عطسه کردنم میشه که با هر عطسه دل نگران نینیه گلم میشم اخه دلم درد میگیره. دیگه بگم برات که بابایی دو روزه مریض شده و خیلی تب میکرد تا حدی حالش بد بود که تو یه روز دو بار بردیمش دکتر. من و مامان بزرگت گریه مون گرفته بود انقدر که بابا حالش بد بود.خدارا شکر صبح حالش خوب بود و رفت سرکار ولی تا خونه بیاد دلم آروم نمیگیره. دیگه مامانی بره به کاراش برسه البته جناب عالی اگه اذیت نکنی.اخه تا یکم کار میکنم دل درد میگیرم و میام میشینم.
20 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد