النا عزیز مامان باباالنا عزیز مامان بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
رادین  مامان بابارادین مامان بابا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات

روز دخترو جشن سیسمونی و سالگرد ازدواج مامان و بابایی

سلام دختر گلم روزت مبارک مامانی امروز پر بود از مناسبت اول از همه ولادت حضرت معصومه و روز دختر دوم سالگرد روزی که من و بابایی پیمان با هم بودن بستیم سوم جشن سیسمونی خانم خانوما که خیلی خوش گذشت ان شالله خودت به سلامتی و به موقع بیایی بغلم خانم گل. این عکس کیک خانم گلیه  و عکس اتاق و سیسمونیت هم خیلی خیلی زود میزارم. ...
6 شهريور 1393

سونوگرافی

سلام دخمل نازم دیروز با بابایی رفتیم سونو ولی داستان داشتیم هر جا میرفتیم یا نبودن یا واسه چند روز دیگه وقت میدادن. ماهم پیچندیم رفتیم خونه مامانمینا. اونجا خاله ادرس یه جا را داد که شبانه روزی بود. و ما هم بعد صرف شام با بابایی رفتیم و در ساعت 11 شب سونو انجام دادیم. جناب عالی داشتی اب میخوردی و دستاتو جمع کرده بودی کناره پهلوهات البته من ندیدمت و اینا همه از گفته های بابایی هست . میگفت سریع دستاتو تشخیص داده و اینکه داشتی دهانت تکون میدادی. حدود1800 وزنت بود که خوب خدا راشکر و همه چیز خوب بود و جناب عالی در حالت بریچ بودی بر عکس سونو های قبلی.150 ضربان قلبت بود. مامانی تو این چند وقت حسابی به خودت برس تا توپولو باشی. ...
30 مرداد 1393

شروع هفته 31 و اغاز 8 ماهگی

سلام به گل دخترم مامانی 7 ماه که تو دلمی و حالا ماه 8 اغاز شده و دیگه واسه خودت خانمی شدی الان فقط باید تا میتونی خودتو تپلو کنی باشه مامانی. با شروع ماه هشتت ماشینمونو تحویل گرفتیم و تا یک ساعت دیگه با عمویینا میریم امامزاده زیارت. مامانی اتاقتو چیدیم و تختتو وصل کردیم روزی چند بار میرم و وسایلتو میبینم و قربون صدقشون میرم و تو رو تصور میکنم. ان شالله تا 10 روز دیگه مصادف با روز دخمل و میلاد حضرت معصومه برات جشن سیسمونی میگیریم تا یه سور و ساتی باشه واسه ورود دخمله نازم. به خاله ها قول میدم حتما بعد جشن عکسای اتاقت و تو وبلاگ بزارم در این هفته اندازه کودک شما به حدود 40 سانتی متر رسیده است. وزن او کمی بیشتر از 1360 گرم ا...
27 مرداد 1393

عید شما مبارک

سلام دخمل گلم عیدت مبارک باشه.البته با یه روز تاخیر مامانی پارسال یادش بخیر همچین روزی فهمیدیم که قرار عمویینا نینی دار بشن اونم بعد چند سال .خدا عیدشون را داد .خدا کنه امسال هم خدا عیدی خوبی بهشون بده و عموت یه کار خوب پیدا کنه. مامانی دیگه کارم از ماه و هفته شمردن گذشته و برای دیدنت روزهارو میشماریم. تقریبا 80 روز دیگه میایی بغلم ان شالله. راستی از اتاقت بگم که بازار شامیه واسه خودش خریداتو انجام دادیم و هر کدوم یه طرفه اما هنوز تختو کمدت وصل نکردیم انقده دوست دارم اتاقتو زودتر بچینم که خدا میداند. دخملم الان هفته 28 هستی ودر این هفته کودک شما 910 گرم وزن و 37.6 سانتی متر طول دارد. او می تواند چشمان خود را (که اکنون مژ...
8 مرداد 1393

هفته 26

سلام مامانی سلام عشقم سلام زندگی دخمل شیطونم قربون برم که حسابی مامانو با لگداش مهمون میکنه.مامان دیگه داره ماه 6 تموم میشه و سه ماهی دوم هم تموم میشه. میگن سه ماهیه دوم آسونترین قسمت بارداری و با شروع سه ماهی سوم سختیا شروع میشه ولی عیب نداره همش به لحظه دیدار در. اکنون وزن کودک شما کمی کمتر از 900 گرم و طول بدن او از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتی متر است. عصبهای گوش او در حال تکامل هستند که در نتیجه به صداهای مختلف بهتر پاسخ می دهد. ریه های او در حال رشد هستند و او با نفسهای کوچکش مقادیر کمی از مایع آمنیوتیک را تنفس می کند. این تمرین برای تولد او و هنگامی که می خواهد برای اولین بار با هوا تنفس کند بسیار مفید است در ا...
22 تير 1393

دوباره دیدمت

مامانی دیروز و پری روز حسابی مامانو ترسوندی.مجبور شدم برم دکتر .خانم دکتر منو حسابی ترسوند و یه سونو برای چکاپ داد که انجام دادم و آقای دکتری که سونو کرد گفت همه چی خوبه و مشکلی نیست و تو را بهم نشون داد که دستاتو برام تکون میدادی. به نظرم ناز اومدی عشقم از دیروز لحظه شماریم بیشتر شده برای دیدنت مامان خیلی دوست دارم ...
11 تير 1393

شروع هفته 24

سلام دخمل گلم مامانی اون تو چکار میکنی ها؟ حسابی مامانو لگد میزنیا. امروز 23 هفته هست که مهمون دل مامانی.الان دیگه موهاتم در اومده.اینو تو یه سایتی خوندم خدا کنه موهات زیاد باشه و خوشگل. دیگه برات بگم داریم خودمونو واسه اومدنت اماده میکنیم کلی لباس خوشگل برات خریدیم. تختو کمدتو سفارش دادیم به دایی من ولی یکم دودول شدیم.شاید بگم درست نکنه و امادشو میگیریم. اهاا راستی تا چند وقت دیگه دوباره ماشین دار میشیم. اینم از قدم دخمل نازمه اخه روزی که ثبت نام کردیم روزی بود که فهمیدم مهمون دلم شدی. دیروز دوست بابایی برات یه کادو اورد یه تاپ برای بازیت.همین دوست بابایی باعث شد یکم واسه تخت و کمدت دودول بشم مامانی. ...
6 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد